شعر طنز خوبی را بخوانید از شاعر طنزپرداز خوبی به نام ابوالفضل زرویی نصرآباد.
ما وارثان وحی و تنزیلیم
عاشقترین مردان این ایلیم
مردم تمام از نسل قابیلند
ما چند تا، فرزند هابیلیم
آن دیگران ناز و ادا دارند
ما بی قر و اطوار و قنبیلیم
در بین ما یک عده هم هستند...
این روزها مشغول تعدیلیم
در این دویدنها رسیدن نیست
عمری است ما روی تِرِدمیلیم
آخر کجا میآیی آقا جان؟
بگذار، ما مشغول تحلیلیم
دنیا به کام قوم دجال است
ما هم که با دجال فامیلیم
درس "پیام نور"تان از دور
خوب است، ما مشتاق تحصیلیم
آقا، شما تفسیر قرآنید
البته ما قائل به تاویلیم
نه عالم احکام قرآنیم
نه عامل تورات و انجیلیم
گفتند: شرط راستی، مستیاست
ما هم که ذاتا مست و پاتیلیم
در کل، زمین مصر است و این مردم
یاران فرعونند و ما نیلیم
اینها اگر کرماند، ما ماریم
آنها اگر مورند، ما فیلیم
فیلیم در نطع سخن امّا
وقت عمل طیرا ابابیلیم
در حفظ ما باید به جدّ کوشید
ما نقطهی حسّاس آشیلیم
"آدم شدن" یک ایدهی نوپاست
ما هم نهادی تازه تشکیلیم
سیصد نفر "آدم" که شوخی نیست
مستلزم تغییر و تبدیلیم
تعجیل، کلا کار شیطان است
اصلا چرا مشتاق تعجیلیم؟
وقتش که شد، آن وقت میگوییم:
آقا بیا کم کم که تکمیلیم
وقت عمل هم میرسد امّا
فعلا به فکر حفظ و ترتیلیم
آخر چطوری حرف حق؟ وقتی
مشغول ذکر و ورد و تهلیلیم
ما با همین حالت که میبینید
مستوجب تشویق و تجلیلیم
صندوق عهد و رای اگر باشد
یاران داوود و سموئیلیم
توی صف عشاقتان از صبح
ما صاحبان ساک و زنبیلیم
بعضی به نامت، بارشان شد بار
ما تازه فکر بار و بندیلیم
(کار غنایم را به ما بسپار
چون خبره در تقسیم و تحویلیم
باد هوا خوردن که ممکن نیست
آخر مگر ماها حواصیلیم)
***
گفتند: روز جمعه میآیی
ما روزهای جمعه تعطیلیم...